شاید برای شما هم پیش آمده باشد که ایمیلی را ارسال کرده باشید اما پس از ارسال ایمیل از متن نوشته شده خود ناراضی باشیدو خواسته باشید آن را تغییر دهید.سایت Bigstring.com این امکان را برای شما فراهم کرده است تا تسلط بیشتری بر روی ایمیلهای خود داشته باشید و پس از ارسال ایمیل,چنانچه از محتویات آن ناراضی بودید آن را تغییر دهید و حتی چنانچه تمایل داشتید ایمیل فرستاده شده را از صندوق پستی شخص مقابل پاک کنید و یا تاریخی برای حذف اتوماتیک ایمیلتان در نظر بگیرید.
قابلیت های دیگر این سرویس:
- 2 گیگابیات فضا جهت ذخیره کردن ایمیل ها
- ارسال ایمیلهای غیر قابل ذخیره/غیر قابل چاپ
- نمایش تعداد دفعات خوانده شده ایمیل
- ضمیمه و ارسال فایلهای با حجم بالا
- قابلیت فیلتر کردن ویروس و اسپم
چند تا جوک برای استراحت
از حیف نون می پرسن چرا حموم نمی ری؟ میگه: به جاش قرص چرک خشک کن می خورم
سه نفر پلیس مخفی میشن. الان نیروی انتظامی 4 ساله دنبالشون می گرده بهشون حقوق بده!
از سیاه پوسته می پرسن بدنت رو با چی می شوری؟ می گه با مشکین تاژ!
حیف نون زنش می میره، می ره با خواهر زنش ازدواج می کنه. ازش می پرسن چرا این کار رو کردی؟ می گه برای صرفه جویی در مادرزن!
حیف نون میره خونش می بینه بوی گاز میاد. به زن و بچه اش میگه کسی لامپ رو روشن نکنه من فندک دارم!
به اصفهانیه میگن: برای چی موقع حرف زدنت اینقدر اس اس می کنی؟
میگه: اینا همش شایعس! کی گفتس؟ غلط کردس. اینا همش حرف مفتس!
زنه از شوهرش می پرسه از چیه من بیشتر خوشت می آد؟ از صورت زیبا و یا هیکل متناسبم؟ مرده یه نگاهی به سر تا پای زنش می ندازه و میگه از اعتماد به نفست!!!
پدر به پسرش گفت: «راستی صبح چه می خواستی به من بگویی؟»
پسر با شرمندگی: «نمی خواهم شما را بترسانم، ولی دیروز معلم ریاضی مان گفت که از این به بد هر کسی مسأله ریاضی را غلط حل کند، تنبیه می شود»
حیف نون میره پیش دکتر و می گه: آقای دکتر به دادم برس! از صبح تا حالا کمرم راست نمی شه! دکتر با تعجب به سر تا پای حیف نون نگاه می کنه و می گه: علتش معلوم است! دکمه یقه پیراهنت را به دکمه شلوارت وصل کردی!
معلم: وقتی می گوییم «دانش آموزان کلاس تکلیف های خود را با میل انجام می دهند.» «میل» در این جمله چه نوع کلمه ای است؟ دانش آموز:« اجازه! حرف اضافه.»
یکی بود یکی نبود.یه روز زمین عاشق خورشید شده بود. بهش گفت دورت بگردم. تا ابد تو رودر باسی موند
اگه گفتید شباهت "زن" با "گردباد" چیه؟
جفتشون اول که میان با هیجان وارد زندگیت میشن..
و جفتشون موقع رفتن خونه، ماشین، و همه زندگیتو با خودشون می برن!
اگر زنی رنگ شاد بپوشد رژ لب بزند، و کلاه عجیب و غریبی سرش بگذارد، شوهرش با اکراه او را با خودش به کوچه و خیابان می برد. ولی اگر کلاه کوچکی بر سرش بگذارد و کت و دامن خیاط دوز تن کند شوهرش با کمال میل او را بیرون می برد و تمام مدت به زنی که لباس رنگ شاد پوشیده و کلاه عجیب و غریب سرش گذاشته و رژ لب زده است خیره می شود.
"بالتیمور بیکن"
تهرانیه تو حج، پرده کعبه رو گرفته بود می گفت: خدایا توبه... دیگه برای حیف نون جوک نمی سازم! یه دفعه حیف نون زد رو شونش گفت: داداش قبله از کدوم طرفه؟ تهرانیه داد میزنه: خدایا! خاطره که می تونم تعریف کنم؟
یه زنه در آشپز خانه مارمولک میبینه، سریع حشره کش ور میداره می زنه بهش. مارمولک میگه خاله! خاله! زیر بغلم هم بزن!
دانشمندان اخیرا چیزی را کشف کردند که قادر است کار پنچ زن را انجام دهد: یک مرد!
اگه یه مرغ با یه دلفین ازدواج کنه بچشون مرفین میشه
اگه یه جغد با یه فوک ازدواج کنه بچشون جوک میشه
اگه یه قو بایه قناری ازدواج کنه بچشون قوری میشه
وبالاخره... اگه یه پروانه با یه شبتاب عروسی کنه بچشون پرتاب میشه .
از حیف نون می پرسند: چرا پرنده ها زمستان از شمال به جنوب پرواز می کنن؟ میگه: آخه پیاده خیلی راهه!
به حیف نون میگن با اداره جمله بساز. میگه: ا.....داره بارون میاد!
از حیف نون می پرسن سفرحج چطوربود؟ میگه خیلی سنگ به سر و صورتم خورد ولی بالاخره بوسیدمش.
از حیف نون می پرسن می دونی سزارین یعنی چی؟ می گه یعنی بچه به شرط چاقو!
به آقای خوش غیرت می گن: چند روزه می بینیم زنت با یه پیکان می ره بیرون شهر. می گه: من نمی دونم مردم این همه بنزیِن رو از کجا میارن؟!
{جوک های اصفهانی}
یه روز یه اصفهانیه داشته روی خودش آب یخ می ریخته. یکی می بیندش و ازش می پرسه چرا همچین کاری می کنی؟ میگه می خوام سرما بخورم. یارو میگه چرا؟ میگه آخه یه پنی سیلین تو خونه دارم داره تاریخ مصرفش می گذره!
یه روز یه اصفهانی بلیت هواپیما میگیره، میره ایستگاه قطار، سوار اتوبوس میشه، با دوچرخه میره مسافرت
اصفهانیه موبایل می خره صفرشو می بنده
میگن توی اصفهان همه کاندیداها برای اینکه صرفه جویی کنن پوستر تبلیغاتی چاپ نکرده بودن هر روز از یه درختی آویزون می شدن!
یه اصفهانیه توی یکی از پادگانهای تهران خدمت می کرده. بچه تهرونی ها برای اینکه اذیتش کنن، توی غذاش توف می کردند و اون هیچ چی نمی گفته. بعد از چند روز تهرانیها تصمیم می گیرند که باهاش دوست بشن و دیگه اذیتش نکنن. بعد از اینکه به خاطر کارشون ازش عذرخواهی می کنند، اصفهانیه میگه من هم از فردا نمی شاشم توی سماور!